از یک شنبه شب به مدت ? هفته مسافر دیار یارم که خانه اش سخت ساده و صمیمی است. ? هفته کنار شما نبودن برایم دشوار است و اعتراف می کنم حالا دیگر “قطعه ??″ به برکت وجود شما بخشی از وجودم شده است؛ چیزی مثل پاره تن. حرفها دارم با شما؛
?- قرار ?? تیر بر سر مزار شهید مسلم فراهانی فراموش نشود. آدینه روزی است. دعای ندبه را در بهشت زهرا حتما بروید و بعد شاد کنید با حضورتان دل مادر مسلم را که جشن تولد خواهد گرفت برای فرزند شهیدش. چند پست پایین تر نشانی مزار مسلم را آورده ام. الان یادم نیست.
?- در این مدت چه بسیار دوستان که از قلم من تعریف کرده و در مدح این کوچک ترین ستاره ماه گاه حتی شعری هم سروده اند. نمی خواهم تواضع بدتر از تکبر کنم؛ تعاریف شما اگر چه سعی کرده ام مغرورم نکند اما بهترین دلگرمی من بود در خط مقدم اینترنت. دروغ نگفته باشم وقتی می بینم در جشن پدران آسمانی یا دانشگاه تهران یا همایش دوم ? ماه نبرد سایبری برایم تکبیر می فرستند و دست می زنند به خود می بالم. به خود می بالم که توانستم لبخند بنشانم بر لب ماه و ستاره هایش اما بیم دارم اگر نگویم که انصافا در این قلم جز خون سرخ پدرم و دعای شما بسیجی ها هیچ نیست. همین جا معذرت می خواهم از بچه های جامعه یا انجمن اسلامی دانشگاه ارومیه که نتوانستم در همایش دو روزه شان در مشهد شرکت کنم.
?- تا یکشنبه برای شما چند تایی متن خواهم نوشت. یکی اش مصاحبه با روح الله حسینیان است. از حسینیان پرسیده ام “آیا آقا با تجمع دانشجویان در برابر مجلس مخالف بود؟” و “آیا نوشته های خود من مصداق بارز ظلم به این و آن است؟” حسینیان رک و راست جواب سئوالاتم را داد و از دیدار اخیر یاسر هاشمی با خودش حرفهای جالبی زد. شیخ مرکز اسناد از کتاب “نه ده” و پشت صحنه انتشار این کتاب حرف هایی زد که من نویسنده کتاب تا به حال نشنیده بودم. دارم آماده می کنم گفت و گو را. جمعه شب در همین جا خواهید خواند و فردایش در وطن امروز.
?- نامه ای نوشته اند به من طلحه و زبیر که تا ساعاتی بعد کار می شود. همین جا حلالیت می طلبم از این دو عنصر صدر اسلام که چرا شیخ و مهندس را با ایشان مقایسه کرده ام. من اعتراف می کنم به اشتباهم و بلند می گویم: ممد تمدن اندازه یک روز طلحه برای اسلام زحمت نکشیده. به هر حال آن دنیا جهنم رفتن به خاطر حق الناس طلحه و زبیر خیلی زور دارد!! سران فتنه یک تار موی طلحه و زبیر هم نمی شوند. طلحه و زبیر ناکثین بودند، سران فتنه اما ناکس اند. همین ناکس بودن هم برای شان زیاد است. شیخ را باید با ننه جون قیاس کرد نه با زبیر و مهندس را با رهنورد نه با طلحه. ممد تمدن غلط کرده طلحه امروز باشد. طلحه کسی بود برای خودش. طلحه به گفته علی، با شمشیر خود غم از چهره پیامبر می زدود. خاتمی کدام غم را از چهره پیامبر پاک کرده است؟! من اگر بخواهم برای سران فتنه از صدر اسلام مصداق بیاورم اشاره می کنم به پسر خاله عمه ناتنی اشعث که مدعی بود پدرش بیش از طلحه برای اسلام زحمت کشیده است!
?- از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان عطای در آوردن مجله “نه ده” را که مدتها پیش قول داده بودم به لقایش بخشیدم. همان کسانی که روزی تشویقم کردند به در آوردن مجله این روزها و بارها به من گفته اند؛ وقت گذاشتن تو در این فضای مجازی در این قطعه ?? چیزی کم از انتشار یک مجله ندارد. از قدیم گفته اند؛ “مردی و کاری”. آدم چند کاره، اغلب فرقی با آدم بیکار ندارد. من در روزگار ماضی با مجله “یاد ماندگار” و در حالی که فقط ?? سالم بود نشان دادم یارای انتشار مجله را دارم اما الان رسیدگی به “قطعه ??″ و روزنامه نگاری که شغل اصلی ام است وقتی برایم باقی نمی گذارد که احیانا بخواهم مجله ای هم در بیاورم. به اینها اضافه کنید رمان وقت گیر “سمفونی مورچه ها” را و شاید سفرنامه دیار یار را. همین جا از همه دوستانی که زمانی برای انتشار مجله به من دست دوستی دادند و به من مطلب دادند صمیمانه تشکر می کنم. زیادند این عزیزان. نام نمی برم که مبادا یکی شان از قلم بیافتد. این را هم بگویم، الان توانایی خود را که محک می زنم می بینم اگر وقتم را صرف ادبیات و کتاب و رمان و روزنامه و قطعه ?? کنم موثر ترم تا انتشار مجله. مجله را کلا بی خیال شده ام الا گفت و گویم با استاد صفار هرندی. در اولین فرصت متن این مصاحبه را بعد از نشان دان به ایشان برای اصلاح و به روزآوری، در همین قطعه ?? منتشر خواهم کرد. عذر می خواهم از همه بزرگوارانی که به من وقت دادند برای گفت و گو اما فکر نمی کردم چنین وقت را بر من تنگ کند رسیدگی به امور این وب سایت. از دکتر عباسی. مهندس سعید قاسمی. اصغر آبخضر. مادر شهیدان جنیدی و شیرودی، پدر شهید علمدار، وحید جلیلی، برادر محترم حاج همت، پیر جبهه ها حاجی بخشی و برادر جانباز قدرت الله رحمانی و دیگر عزیران. اسفندیار رحیم مشایی هم اگر چه به من برای مصاحبه وقت داد اما صلاح دیدم با عدم حضور در این مصاحبه که ناشی از مشورت با عده ای از دوستان بود، “داداش حسین بچه بسیجی ها” را درگیر آدمهای درگیر با پست و مقام نکنم. چه اینکه من نه محمدرضا گلزارم و نه هدیه تهرانی. محبوبیتی هم ندارم که بخواهم خرج به قدرت رسیدن کسی کنم. به هر حال من احساس می کنم وقتی احمدی نژاد خودش را “سرباز جمهور” می داند تلاش زود هنگام عده ای از نزدیکان ایشان برای “رئیس جمهور” شدن بی معناست. آقای رئیس دفتر! برای خدمت به ملت، باید تلاش کرد سرباز جمهور شد نه اینکه از حالا تیم انتخاباتی تشکیل داد. البته با شما هم هستم آقای ولایت مترو. آقای پرسه در مه!
***
بعد از ? هفته که برمی گردم از سفر البته اگر عمری بود؛ خدا به من رحم کند که چند تا نظر را باید تایید کنم! این هم خودش عشق است؛ یک عشق حکومتی!
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]